9786226242059
تاریخ در دسترس بودن
بگذار لبخندت را ببینم اثر لوسیا برلین: زاغیها با رنگ آبی و سبز روی برفها میدرخشند. البته من میتوانستم یک کتاب بخرم یا با کسی تماس بگیرم و دربارۀ عادتهای لانهگزینی کلاغها بپرسم. اما چیزی که من را آزار میدهد این است که تصادفی متوجه آنها شدم.
دیگر چه چیزهایی را از دست دادهام؟ چندبار در طول زندگیام در ایوان پشتی نشسته بودم، نه جلویی؟ چه چیزهایی به من گفته شده که هرگز نتوانستهام بشنوم؟ چه عشقی احتمالاً وجود داشته که من هرگز احساس نکردهام؟ اینها سؤالهای بیهودهای هستند. تنها دلیلی که توانستهام تا حالا زندگی کنم این بوده که من گذشتهام را دنبال خودم نمیکشم، آن را رها میکنم.
شاید راهدادن گذشته با پیشوند «چی میشد اگه…؟» کار چندان خطرناکی نباشد. چه میشد اگر پیش از رفتن پائول با اوصحبت میکردم؟ چه میشد اگر تقاضای کمک میکردم؟ چه میشد اگر با اچ ازدواج کرده بودم؟ آنها نمیتوانستند اتفاق بیفتد. هر چیز خوب یا بدی که در زندگی من رخ داده، قابل پیشبینی و غیرقابل اجتناب بوده است، خصوصاً تصمیمها و اعمالی که تضمین کردهاند من حالا کاملاً تکوتنها باشم.
در آلاسکا به دنیا آمد. پدرش مهندس معدن بود و بخش عمدهی دوران کودکی لوسیا، در کمپهای معدن گذشت. لوسیا در ده سالگی به اسکولیوز، انحراف جانبی ستون مهرهها، مبتلا شد و این بیماری تا پایان عمر گریبانگیر او بود. در دانشگاه نیومکزیکو ادبیات خواند و در همان سالها، ازدواج کرد و دو فرزند به دنیا آورد. پس از به دنیا آمدن فرزند دوم، همسرش او را ترک کرد و برلین پس از مدتی با شاعری به نام ادوارد دورن آشنا شد.
دوستی با این شاعر و اطرافیانش موجب شد تا برلین نویسندگی را آغاز کند. برلین دو بار دیگر نیز ازدواج کرد که هر دو بار به طلاق منجر شد. اوضاع روزمرهاش همراه با تنگدستی و بیماری بود و برای امرار معاش، به مشاغل مختلفی روی آورد؛ از تدریس در دبیرستان گرفته تا نظافت خانهها و بیمارستانها. در همین حین، نوشتن را نیز ادامه میداد و از این تجربیات شغلی، در داستانهای خود استفاده میکرد.
سال انتشار | 1398 |
شابک | 9786226242059 |
نویسنده | لوسیا برلین |
ناشر | آزرمیدخت |
مترجم | مرضیه ناصرخانی |